سلامت نیوز:صیادان جزیره هنگام با پریدن روی کوسه های ١٠ تا ٢٠ متری، قلاب در دهانشان می گذاشتند و آنها را شکار می کردند؛ استفاده از روغن جگر کوسه برای بالا بردن عمر بدنه لنجهای چوبی، دلیل اصلی شکار آنها بود که حالا با منسوخ شدن استفاده از این لنج ها، صید کوسه هم کم شده است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند ،کوسه بیقرار مرگ شد و زیر یک خم «عبدالله» را گرفت. صیاد، صید کوسه شد. «عَفیدِ» جوان، بعد از یک عمر جاشویی و یادگرفتن از دریا، رفته بود به صید ماهی بزرگ.
غولماهی اما بدقلق بود. آنقدر عبداللهِ عفید را این طرف و آن طرف کرد و تن ظریفش را تاب نیاورد که پای عبدالله گیر کرد به سیمهای قاتل و جا ماند. عبدالله را به ساحل که آوردند، یک پا نصفه بود؛ پوستی خیس و آویزان به استخوانی که دونیم شده و درد از آن زبانه میکشید. زنهای جزیره، آنکه «هنگام» نامش است، در جنوبیترین جای ساحلهای جنوبی و محاصره در آبهای آبی غلتان، بر سر زنان آمدند و عبدالله را روی دست بردند. کوسه شکار شد و عبدالله ٦ماه در جا افتاد تا پایش به هم جوش بخورد؛ که خورد و لاغر شد و دیگر همراه خوبی برای یار کناریاش نماند.
تا همین چندسال پیش، روزی که «اَفتو» میشد و موسم تابستان، عبدالله و عابد و موسی و جاشوهای جوان، لنجهای بزرگ چوبیشان را روی آبهای غلتان خلیجفارس میانداختند و میرفتند تا ماهی بیاورند و میگو و هر آنچه روزیِ دریاست. غولکوسههای کر که اهل جنوب، «کولی کر» میگویندشان اما خودشان به دام نمیافتادند؛ صید کوسههای بزرگ یک تیم چندنفره میخواست: «عفید» که میپرید پشت کوسه، روی آن میخوابید و قلاب را در دهانش میانداخت، «توفیح» آنکه طناب میانداخت در آب تا بشود کوسه را بعد از شکار، بوکسل کرد و «سُکانی» که همان ناخدای لنج بود و از بالا مواظب همه چیز.
«عبدالله» که حالا پیر دریاست، «عفید» بود، «عابد»، برادرش «توفیح» و «عزیز»، برادر بزرگتر، «سکانی». مردها ظهر تابستان، وقتی آفتاب با همه وجود، سرش ناسازگار بود و خون به دل صیادها میریخت، قصد دریا میکردند و میرفتند به شکار بزرگترین ماهی جهان؛ آنکه کوسهنهنگ و وال کوسه و کوسه کولی کر، همه نامهایش است؛ گونهای از کوسه که از حیوانات کوچک دریایی مثل پلانکتونها میخورد و یکی از دهها نوع کوسهای است که به انسانها حمله نمیکند.
زمانی خلیجفارس تا دلت بخواهد خانه همین کوسهنهنگها بود و صیادان سبزه روی جنوب به شکارشان میرفتند تا جگر چندکیلوییشان را دربیاورند، روغنش را بگیرند و بفرستند به کشورهای عرب؛ خصب و بحرین و امارات و باقیماندهاش را به تن زخمدار لنجهای چوبی صیادها بزنند تا عمرشان بیش شود. بعدها اما خبر رسید اداره محیطزیست و شیلات دارند سخت میگیرند برای شکار، چون اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان) کوسههای نهنگی را در رده در معرض خطر دستهبندی کرده است.
آقاعبدالله دلتان برای «خِیتی» تنگ نشده؟ چندوقت است به صید ماهی بزرگ نرفتهاید؟
پاسخ را عبداللهِ ٧٥ساله، زیر آفتاب تند تموز داد؛ پناه گرفته در سایه دیوار گلی خانهاش، نزدیک حیاط بزرگ پذیرنده که دریاست. مرد قدیم دریا، از همان زمان که با پدرش به جزیره هنگام آمد، جز دریا راهی نداشت برای بازی، برای جوانی و بعدها برای درآوردن خرج خانه. حالا هر روز که آفتاب خودش را به ستیغ کوههای جزیره میرساند و خواب ماهیها را آشفته میکند، عبدالله به یاد روزهای ماهیگیری که اهالی جزیره «خیتی» مینامندش، میآید بیرون، روی پلههای نزدیک خانهاش و چشم در چشم دریا مینشیند به «گرگور» بافتن.
اهل «هنگام»، عبدالله را صیاد قدیم کوسه کر و حالا آخرین گرگورباف جزیره میشناسند؛ «گرگور» یک قفس ماهیگیری است که یک درِ تونلیشکل دارد. جنوبیها طعمه را داخل گرگور میکنند و میاندازند به آب، ماهی میرود داخلش و دیگر نمیتواند بیرون بیاید. صیادها وقتی گرگور را بیرون میآورند، هنوز ماهیها زندهاند و پس گوشتشان هم خوشمزه.
عبدالله مثل بیشتر صیادان جزیره هنگام، اعتقاد ندارد به ماهیگرفتن با تور؛ تورهایی که صیادهای دور و نزدیک میاندازند و هرچه هست را از کف دریا جمع میکنند و میبرند.
غیر از این، ماهیها با تور شکارشده به دهن اهالی جزیره هنگام، بیژمزهاند و خوردن آنها برایشان صفایی ندارد. البته حالا چندوقتی میشود که با آمدن صیدهای ترال و خوشامدگویی به چینیها، مشتری گرگورها کمتر از همیشه شده و عبدالله و برادرزادهاش موسی، آخرین بازماندههای گرگورباف در جزیرهاند. آنها آخرین نسل کوسهگیران ماهر دریا هم هستند. عبدالله و همه مردها و زنهای فامیلش، همه عمرشان را به صیادی گذراندهاند، جزوی از ٣٠هزار صیاد هرمزگان در طول ١٤٠٠کیلومتر نوار ساحلی و کوسهگیری از قدیم، کارشان بوده.
عبدالله نشسته کنار زن جوان تازهاش و نوهها همینطور که مرغهای آوازخوان را از کنار گرگور تازهبافتهاش میتاراند، دستش را به پای لاغری که زخمدار قدیم است، میچسباند و به یاد میآورد روزهای کوسهگیری را.
وقتی ناخدا نگاه میکرد که کوسه کی میآید و آنقدر لنج را به نزدیک ماهی بزرگ میرساند تا «توفیح» داد بزند «توکل»، یعنی بپر و بعد عبدالله با طنابی که به پایش بسته بود، بپرد پشت کوسه و قلاب را در دهانش گیر بیندازد. «ما از عربها یاد گرفته بودیم که کوسه را بکشیم. میپریدیم پشت کوسه. خیلی هم دردسر داشت؛ هفت هشت نفر آدم از صبح میرفتیم جلوی لنج مینشستیم و دریا را نگاه میکردیم تا یک کوسه پیدا شود؛ اول باید میگرفتیمش، بعد به زحمت میرساندیم ساحل، بعد شکمش را تکهتکه میکردیم تا جگرش را دربیاوریم، بریزیم در بشکه، بجوشانیم، روغنش را بگیریم و تصفیه کنیم.»
بزرگترین کوسهای که عبدالله به دام انداخت، ٢٠متری بود؛ با کیلوکیلو وزن و تقلایی تمامنشدنی. همان روز، شاید ١٠سال پیش، شانس از کنار عبدالله رفت و پایش را کوسه بزرگ با تقلای فراوانش به دام انداخت.
عبدالله پای راستش را نشان میدهد به نشانه افتخار، پایی که لاغرتر است و ساقش کج و معوج، یادگار روزهای کوسهگیری. او ٦٥ساله بود که روز حادثه، تا مرگ رفت و برگشت و بعد از آنکه ٦ماه در خانه خوابید تا پایش جوش بخورد. «بعد از آن دیگر نرفتم کوسهگیری؛ مادرم شیرش را حرام کرد بپرم روی کوسه. بعدش البته رفتم با بقیه ولی روی کوسه نپریدم.»
عبدالله و برادرهایش اگر کوسههای ١٠ تا ٢٠ متری را میزدند با جگری روبهرو میشدند که تقریبا ١٢ بشکه ٢٢٠ لیتری اندازهاش بود؛ آنها خردش میکردند و میفرستادند شهرهای جنوب و آن طرفتر برای استفاده لنجها. قیمت جگر کوسه در سالهاdی که گذشته تغییر کرده؛ عبدالله و دوستانش آن وقتها آن را میفروختند کیلویی دو تومان و حالا صیادانی که پنهان از چشم ماموران شیلات هنوز کوسهگیری میکنند، آن را کیلویی ١٥٠٠ تومان میفروشند. «قدیم این کار را میکردیم؛ الان شیلات ممنوع کرده وگرنه هنوز هم میرفتیم. میگویند نکش، خب ما نکشیم هم این کوسهها به درد کسی نمیخورند، گوشتشان را نمیشود خورد. گوشتشان عین سنگ مرمر است، فقط جگرشان به درد میخورد و بس.»
عبدالله دستش را به موهای سفیدش میکشد و همزمان لبهایش را باز میکند برای ادامه حرفزدن، با دندانهایی زرد و تازه نمایانشده، یادگار روزهای جوانی. او از دردسرهای زیاد کوسهگیری میگوید؛ از روزهایی که گذراندشان سخت بود و دریای سخاوتمند هر چه میداد، زندگی سخت میگذشت. از کوسههایی که دندان ندارند، نمیشنوند، وحشی نیستند و وقتی کسی رویشان بپرد، بیاعتنایند ولی گرفتنشان خالی از خطر نیست.
عبدالله و دیگر مردهای جزیره هم کم از این خطرها ندیدند؛ او به یاد میآورد عفید دیگری را که وقتی پشت کوسه پرید، آنقدر اینور آنور شد تا آخر دم غولماهی به سرش خورد و مرد. «آمدن کوسهها «موسوم» دارد؛ در «اَفتوی» تابستان میآیند بالا، دوباره نمیآیند تا چله زمستان، آن هم طرف ساحلهای چابهار و.... خوراکشان هم فقط میگو است، دیگر هیچی. چشمهایشان ولی خیلی قوی است؛ مثل چراغ قوه است چشمهایش. باید طوری روی آن بپری که نبیند، مثلا از طرف دم.»
در یاد عبدالله، خاطرههای کوسهگیری مثل روز، روشن است؛ او یادش است آن دو لنج موتوری را که قدیم کوسه با خودش برد زیر آب و یک نفر را کشت. آن روز لنجها طاقت ماهی را نداشتند. عبدالله و دوستانش میدانند وقتی قلاب در دهان کوسه گیر کند، دیگر لنج تابع او است. هر جا او برود، لنج هم میرود. صیادها موقع کوسهگیری میگذارند کوسه آنقدر این طرف و آن طرف برود تا خسته شود و بعد بشود او را به سمت ساحل برد.
حالا اما خلیج فارس مثل قبل کوسه ندارد؛ تخم کوسه هم کم شده. آقا عبدالله میگوید الان کلی شنا هم کنی دیگر کوسه نمیبینی. «کوسه دیگر کجا بود بابا؟» دلیلش را هم او میداند و هم شیلات؛ صیدهای بیرویه کردهاند و کوسهها تمام شدهاند. «چینیها هم که آمدند و دریا را خشک کردند. داد و فریاد هم بکنی، به کجا داد و فریاد کردهای؟ به هیچ.»
از روزی هم که لنجها فایبرگلاس شدند و مشتری روغن جگر زرد کوسه، کم، انگیزه عبدالله و مردهای جزیره کم شد برای کوسهگیری. آنها هم که هنوز کوسه میگیرند، برای روغن جگرش است که اهل جنوب اعتقاد دارند به آن برای مرهم دردهای مفصلی و روماتیسم. «الان تور میاندازند از شب تا صبح ولی چون کوسه کم شده، از شب تا صبح خیلی بگیرند، چهارتا کوسه کوچک است. ماهی نیست، تو میگویی کوسه؟ خیلی از ماهیهایی که قدیم بود، دیگر در دریا پیدا نمیشود.»
پیرمردِ دریا نان خانه را از آن زمان تا به حال، فقط با گرفتن کوسه نداده؛ او با چشمهایی که سفیدیاش رو به زردی میزند، خیره میشود به آبهای طلایی ظهرگاهی جزیره و میگوید دریا خوب است، دریا رزق میدهد؛ حالا یک وقت کم و یک وقت زیاد. او از قدیم میگوید که نان درآوردن سخت بود.
برای همین هم عبدالله حدود ٢٠سال میرفت زیر دریا تا زغالسنگ جمع کند، تا ٣٠ متر زیر دریا، بدون دستگاه و هیچ. او و مردهای جزیره سنگ میبستند به پاهایشان و میرفتند پایین. آن وقتها کشتیها با زغالسنگ کار میکردند و کارگرها برای اینکه کارشان زودتر تمام شود، زغالهای سنگ را میانداختند به دریا تا روزی اهل جنوب شود؛ «ما جمع میکردیم و میفروختیم چهار کیلویی دو تومان. حالا شده کیلویی ١٥٠٠ تومان.
میرسیدیم کف زمین، سیخ دستمان بود، میزدیم به زمین هر جا زغال بود، گیر میکرد و میآوردیمش بالا. کلا اگر بخواهی زیاد بمانی، دو تا سه دقیقه میمانی. چون دستگاه نداری که. قدرت خدا بود که کمک میکرد، فکر میکردیم نفس آخرمان است ولی به زور میرسیدیم بالا. طناب دستمان بود وقتی نفس کم میشد آن را میکشیدیم و کسی که روی قایق بود، میآوردمان بالا.»
کوسهگیری چه حالی داشت آقاموسی؟ هنوز هم دلتان میخواهد بروید به صید کوسه؟
آقاموسی کتاب «شکارچی کوسهکر» را هیچ وقت نخوانده، داستان اسماعیل را هم نمیداند؛ کتابی نوشته عباس عبدی که داستانش، روایت اسماعیل و خانوادهاش است که در روستای سلخ در جزیره قشم زندگی میکنند و شغل مردانش صیادی است. اسماعیل مجبور میشود مدرسه را رها کند تا در صیادی به پدر و پدربزرگش کمک کند.
آنها یک شب به شکار کوسه کر یا وال کوسه که بزرگترین کوسه و بزرگترین ماهی دنیاست میروند تا بتوانند از روغن آن برای ساخت لنج استفاده کنند، اما در حادثهای قایق آنها درهممیشکند، پدر و پدربزرگ اسماعیل غرق میشوند و از آن زمان کینه کرکوسه به دل اسماعیل میافتد. تمامی سالهای بعد را اسماعیل به دنبال کردن کر کوسهها و کشتن آنها میگذراند، اما به تدریج با اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد، میل به انتقام در او فروکش میکند.
«دریا گفتنی زیاد دارد. بیا تا برایت بگویم.» آقاموسی، برادرزاده عبدالله و عزیز، از نوجوانی جاشوی لنج بود و کنار مردهای قدیم، ماهیگیری و صید کوسه آموخت. او داستان اسماعیل را نشنیده، اما فیلمی را به یاد میآورد که چندسال پیش از چند جوان بوشهری این طرف و آن طرف پیچید؛ جوانهایی که یکیشان از قایق به آرامی روی یک کوسه پرید و پشت او سواری کرد.
این تفریح، بیخطر و پرخطر بچههای جنوب است، درست مثل آن وقتها که موسی جوانتر بود. او حالا ٤٥ ساله است و با صورت و دستهایی سوخته از آفتاب و بدنی ورزیده از کار روی دریا، نشسته کنار ساحل نقرهای جزیره هنگام، از آن وقتها میگوید؛ از روزهای صید کوسه کر. «من و عموهایم با هم میرفتیم دریا و کنار دست آنها یاد گرفتم. صیدش یک هیجانی دارد که نگو. کاش میشد شیلات مجوزی میداد که روش صیدش را زنده کنند و بعد کوسهها را رها کنند. الان دیگر نمیگذارند که کوسه کر شکار کنیم.
کوسه کر یک کوسه بزرگ است؛ مثلا فکر کن ١٢متر با وزن ٧ تن. با لنج باید بروی کنارش؛ سه نفر ماهر میخواهد. یک سکانی ماهر باید باشد که بلد باشد چطور برود کنار کوسه، یک نفر را میخواهد که طناب با قلاب را پرت کند روی کوسه و یک نفر که بپرد روی کوسه و قلاب را در داخل دهنش بگذارد. کوسههای کر دندان ندارند، نمیتوانند حمله کنند ولی اگر با دمشان به آدم بزنند، میکشند، چون جثهشان خیلی بزرگ است.»
موسی ١٢ بار که رفت صید کوسه، ممنوع شد و بعد از آن مردم جزیره و اطراف، خودشان دلشان به حال کوسهها سوخت و دیگر نگرفتند؛ هرچند هنوز هم صیادان غریبه با تورهای ولنگارشان، بچه کوسهها را شکار میکنند. «گوشت کوسههای کر قابل خوردن نیست، همهاش چربی است مثل وال. کوسههایی که صید میکنند و میخورند فرق دارد با کوسه کر.
ما فقط برای جگرش کوسه را میگرفتیم و نه چیز دیگر. الان ممکن است ما صید کنیم و کسی هم نبیند و مقابله نکند، ولی مردم اینجا به این آگاهی رسیدهاند که کوسه را شکار نکنند، چون انگار گونهاش در خطر است.» موسی میگوید آن زمان از یک وقت به بعد مردها فهمیدند روغن جگر کوسه به یک درد دیگر هم میخورد: «وقتی صیدش میکردند، جگرش را تکهتکه میکردند، در دیگ میانداختند و روغنش را میگرفتند. از جایی فهمیدند که برای استخواندرد خوب است که وقتی ناخداها یا بقیه که درد استخوان داشتند، میرفتند داخل دیگ میدیدند که شب راحت میخوابند و دردی ندارند. از آنجا فهمیدند. الان تحقیق کردهاند و فهمیدهاند که روغن جگر کوسه ویتامین دی دارد و برای استخوان مفید است.»موسی در روزهای بعد، همه آن روزهایی که صید کوسه را ممنوع کردند، ماهی گرفته و قاچاق کرده؛ قاچاق جنس و دریا هنوز روزیرسان بزرگ است.
شما میدانید چه شد که کوسهها را دیگر نمیشود کشاند تا ساحل آقاعزیز؟ دریا هنوز بخشنده است؟
آقاعزیز، عموی کوچکتر موسی است. او روزهای ماهیگیری، «تفیح» بود؛ همان که میرفت بالا و طناب میانداخت برای عفید که بپرد روی کوسه. عزیز بیسواد است و همینطور که در حیاط کوچک خانهاش که پر از سایه برگهای نخلهای استوار است، نشسته، خودش را به نرمی باد میزند.
او میگوید خبر ندارد چرا کوسهها را دیگر نمیشود گرفت، چرا بقیه میگیرند و دیگر آنها نه. او از قصه آمدن چینیها شنیده، اما جزییاتش را نمیداند؛ پارسال بود که عزیز شنید چینیها با صید ترال، همان که بندریها به آن «جَل» میگویند، کف دریا را با هرچه داشت و نداشت، کندند و بردند؛ ماهیهای غیرخوردنی را، کوسههای کوچک را، مرجان، صدف، لاکپشت و حتی گاه دلفینها را. غیر از چینیها، پسرهای او هر روز صیادهایی را میبینند که با لنجهای بزرگ و قایقهای حرفهای صبحها تور میاندازند کف دریا و شب که به ساحل قشم برمیگردند، از بس ماهی گرفتهاند، نصف لنج و قایقهایشان زیر آب رفته.
همین هم شد که از چندسال پیش و بهویژه پارسال، ماجرای صید ترال آنقدر داغ شد که فرمانده نیروی دریایی سپاه هم وارد ماجرا شد و گفت با این نوع صید و صیادان متخلف برخورد میکند؛ ماجرایی که البته ادامه دارد و تحقیقهای تعدادی از پژوهشگران نشان میدهد که خلیجفارس بعید است از این نوع صید، جان سالم به در ببرد؛ نمونهاش پژوهشی که پنجسال پیش چهار دانشجوی دانشگاه هرمزگان درباره «برآورد میزان صید ماهیان زیرسایز در ترالرهای صنعتی صید میگو و ماهی در صیدگاههای استان هرمزگان» انجام دادند و درنهایت نتیجه گرفتند که هشت گونه از گونههای باارزش تجاری مثل ماهی قباد، حلواسفید، شوریه، حلواسیاه، کریشو، گوازیم و زمین کن در معرض شدید خطرند و صید ترال میتواند یکی از دلایل تغییر در ترکیب صید خلیجفارس در این سالها باشد.
حالا آنطور که خبر به آقاعزیز و دیگران رسیده، چینیها در خلیج کمتر شدهاند و سختگیری ها بیشتر. او البته خبر ندارد تنها قانون حفاظتی کوسهها در آبهای ایران جریمه صید غیرمجاز آنهاست؛ ۳۰میلیون تومان برای هر کوسه. همین آبان سال گذشته بود که محمدهاشم داخته، مدیر محیطزیست سازمان منطقه آزاد قشم از کشف لاشه سه متری نوعی کوسه به نام کولی کَر در ساحل روستای مِسِن خبر داد؛ خبری که هرچند وقت یکبار درباره انواع کوسهها به گوش اهل جزیره میرسد و شیلات را نگران میکند.
کوسهها شکارچیان آبهای آزادند که از ٤٥٠ میلیون سال قبل در دریاها زندگی میکردند، این گروه جزو ماهیان غضروفیاند و به دلیل موقعیت بالهها، سه ردیف دندان در هر آرواره و بدنی دوکی شکل از ذخایر پرارزش آبزیانند و حالا مورد هجوم. براساس آخرین تحقیقات درحال حاضر در خلیجفارس ٣٣گونه کوسهماهی شناسایی شدهاند كه با توجه به غنای بالای زیستگاه دریایی جزیره قشم میتوان گفت بیش از نیمی از گونههای كوسه خلیجفارس در اطراف قشم و جزیرههایش زندگی میکنند.
در آخرین لیست جهانی منتشرشده از كل گونههای زنده ماهیان غضروفی ٥١٠ گونه کوسه ماهی و ٦٥٠ گونه سفرهماهی ثبت شده که تعداد زیادیشان در آبهای خلیجفارس زندگی میکنند و برای همین تصمیمها برای حفظشان جزم شده است.
شورایعالی محیطزیست براساس وضع حفاظتی و حمایتی گونههای جانوری در سال ٩٤ قانونی را به اجرا گذاشته که براساس آن در صورت شکار غیرمجاز هر گروه جانوری، مبلغی برای جریمه و مجازاتهای قضائی برای فرد یا افراد خاطی در نظر گرفته شده؛ شکارچیان باید برای شکار کوسه کولیگرگ مبلغ ۳۰میلیون تومان و برای شکار سایر کوسهها هر کدام مبلغ ٣میلیون تومان جریمه بپردازند و بعد از انتقال پرونده به مراجع قضائی این جریمه از آنها گرفته میشود.
داوود میرشکار، مدیرکل دفتر زیستبومهای دریایی سازمان حفاظت محیطزیست دراینباره میگوید که شکار غیرمجاز کوسهها در سواحل خلیجفارس و دریای عمان باعث شده ذخایر این نوع از ماهیان با مشکل مواجه شود.
«این کوسهها با پایینترین قیمت به فروش میرسند و بازار هدف این کوسهماهیها نیز عمدتا چین است.» میرشکار میگوید شکار این کوسهها به دو دسته تقسیم میشود، بخشی از کوسههایی که شکار میشوند به دلیل صیدهای ضمنی است، یعنی بهعنوان هدف صید نمیشوند، بلکه در کنار صیدهای دیگر در تور گرفتار میشوند و در بازار به فروش میرسند «که وظیفه سازمان شیلات است به صیادان آموزش و تجهیزاتی بدهد تا سالبهسال از حجم این نوع شکار کاسته شود.»
نظر شما